روزهای آخر سال با همه شلوغی و کسل کنندگیاش، برای مطبوعاتیها همراه با اتفاقات جالبی است که مهمتریناش، چاپ ویژهنامههای نوروزی است. ویژهنامههایی خوش و آب رنگ که توصیه میکنم دیدنشان را از دست ندهید. یکی ویژهنامههای همشهری است که زحمتاش را رسالت بوذری کشیده و هم سرمقاله خوبی برایش نوشته و هم دوبیتیهای شهرام شکیبا در آن، خواندنی است؛ دوستان دیگری هم آنجا نوشتهاند که دستشان درد نکند. دیگر ویژهنامه نوروزی سروش است که با گرافیک خوب سید علیرضا میرزا مصطفی و کاعذ مرغوباش، بسی جالب توجه است. ویژهنامههای جامجم و شرق و قدس (به همت بهروز فرهمند و همراه با یادداشت تازه و زیبایی از استاد سیدمهدیشجاعی) و پاسجوان و اعتمادملی را هم حتما باید دید و باید به همهشان خسته نباشید گفت...
اما نکتهای کمی خود را به رخ می کشد و آن هم شباهت فراوان این ویژهنامههاست به هم، به خصوص آنها که عطر و طعم سیاسیشان بیشتر است؛ صرف نظر از صفحهآرایی مناسب و برخی مطالب خلاقانه (و صد البته یادداشتها، گزارشها و مصاحبههایی که برای هر کدامشان تلاش فراوانی شده است) نوع ترکیببندی مطالب و موضوعات و ادبیات، تا حدی یکسان شده که در برخی موارد میتوان سوژه ویژهنامه بعدی را حدس زد! و حتما این نکته پاسخی روشن دارد که محدوده موضوع مشترک به ناچار ترکیب مشابه را موجب میشود. پاسخی که باید دربارهاش بیشتر تامل کرد، شاید راه حلهایی داشته باشد.
تذکر: تقریبا به دلیل حجم بالا، بعید است بتوانید این ویژهنامهها را در سایتشان ببینید!
در همین جا، یکی دو روز پیش درباره حمله آمریکا چیزهایی نوشتم و مفصلترش را (البته با جرح و تعدیل فراوان) در لحظه شماری برای حمله آمریکا، میتوانید بخوانید. اما حرفی که ناگفته ماند و دوستی نیز در پیامش آن را گفته، سکوت رسانه های وطنی درباره این اتفاق احتمالی است؛ این سکوت که برنامه ریزی شده نیز به نظر می رسد، احتمالا منتظر گذر تعطیلات و پایان سفرهاست، تا پس از آن به پایان برسد؛ ولی شاید آن موقع دیر باشد... نه اینکه بخواهم شایعات موجود را که زمان دقیق حمله را نیز خبر می دهند تقویت کنم، اما در بی خبری نگاه داشتن مردم، امکان موج سورای را برای دیگران فراهم میکند و این درنهایت، به سود ایرانیان نیست. واگر این سکوت، وفق نیتی دیگر و شاید هم غفلتی بوجود آمده باشد، تکلیف چیست؟ باید همچنان ساکت ماند؟ اطلاعرسانی شفاف، تشویش اذهان عمومی نیست و بیمدد آن، وفاق ملی نیز پدید نخواهد آمد.
در و دیوار شهر، پر از اعلان های مربوط به آغاز سفر کاروان های مختلف برای بازدید از مناطق جنگی جنوب است و امسال مسوولان وعده 2 میلیون شدن تعداد همراهانشان را داده اند. اما دو نکته کمی نگران کننده و آزار دهنده است: اول آنکه بخش بزرگی از متولیان این اردوها، بیش از آنکه دغدغه شان میزان بهره بردای معنوی (ترکیب مناسب دیگری به ذهنم نرسید) بچه ها از سفر باشند، دنبال بودجه و دیگر ملزومات اجرایی اند و در نهایت گویی هدف سفر گم می شود. دوم هم اینکه در این سفر چند روزه، هیاهوی چند تروریست و وابسته، دعوای عرب و عجم را باب می کند و غافل می مانیم که چه بر سر این مردمان زجر کشیده آمده و چرا مناطقی چنین حاصلخیز، در فقر دست و پا می زنند؟ حواسمان باشد، بعدها ما را به مواخذه نگیرند که چرا رفتیم و همه آنچه را که باید ببینیم، ندیدیم.
دنیای واقعا درهم و بر همی است... بی بی سی و سی ان ان رویتر و... مدام می نویسند مدفن (قبر) امامان شیعه و یا مسجد شیعیان و از به کار بردن لفظ مرقد (حرم) خودداری می کنند؛ آن یکی از حمله به سامرا اظهار تاسف می کند و در توضیح اش می گوید: " این مکانهای زیبا و توریستی را گذشته از ارزشهای دینی نبایستی تخریب نمود. اینگونه خرابکاران مانند القاعده و طالبان عمل میکنند چنانکه با مجسمه بودا در افغانستان رفتار گردید."
دیگری با مقایسه تخریب حسینیه دراویش در قم با حرم امامان معصوم در سامرا، گفته که "کلوخ انداز را پاداش سنگ است. وقتی به عده ای درویش چنان بی رحمانه حمله کرده و زن و مرد و صغیر و کبیرشان را به باد کتک گرفتیم و بعد نیز حسینیه آنها را ویران نمودیم باید منتظر باشیم روزی همین بلا سر ما هم بیاید..."
...آخر کدام بلا؟ کدام اثر باستانی؟ کدام قبر؟
کار جهان و خلق جمله درهم است