سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدای سبحان، هر آن که را دینش استوار ودستانش گشوده باشد، دوست دارد . [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط فرشاد مهدی پور در 84/11/29:: 2:49 عصر

می گویند آنفلونزای مرغی آمده است؛ به خوشی و خرمی! و دارد اندک اندک بالهایش را بر همه جای کشور پهن می کند. دوست تر می دارم خوشبین باشم و بخندم ولی می بینم همه چیز آدمی را به بدبینی دلالت می کند. اما چند نکته هست که جالب است و تامل برانگیز.

اول آنکه پیش از مراجع رسمی، خبر انتشار آنفلونزای مرغی را یک وبلاگ منتشر کرد و این را هم باید به مزایای این فن نو اضافه نمود.

دیگر آنکه حرکت موج این بیماری بسیار سربع تر از جنون گاوی سالهای قبل تر است و موج اش آنچنان دامن گستر که وبا و طاعون عهد قدیم را به یاد می آورد.

سومین حرف آنکه انسان مدرن را گمان توفق بر همه بیماریها بود و تا همین نیمه قرنی که رفت، علم زدگان می پنداشتند داروی هر دردی را خواهند یافت و حالا ...

ماجرای بعدی تامل و سکوت و خونسردی مدیران مملکت است...

پنجمین منظر بالا رفتن نرخ گوشت قرمز و پایین آمدن قیمت گوشت سفید است و گویی فرودستان جامعه جز در چنین مجالی امکان دیدن مرغ را نخواهند داشت.

... و همیشه در اینگونه ماجراها یاد آن کلام معصوم می افتم که می فرماید: چون انسانها به گناه تازه ای دچار می شوند، خداوند دردهای جدیدی را نازل می کند...

حرف بسیار است و مردن بیخ گوشمان و سرمان در برف! اگر آن جنون و این آنفلونزا و آن دیگری جانمان را نگیرد، خودمان با دستان اعمال خویش، خود را مدفون خواهیم کرد...

ربنا فاغفر لنا ذنوبنا!


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط فرشاد مهدی پور در 84/11/16:: 12:56 عصر

هفته پیش قصد کرده بودم درباره جشنواره چیزهایی بنویسم و دیده ها را گزارش کنم که چه سینمایی شده است اوضاع و احوال فیلمسازی در مملکت جمهوری اسلامی؛ که از در و دیوارش فحشا و زنا و غارت و ... می بارد و همه چیز سرد است و زمستان است! آدمی هم که زمینه داشته و برود در تاریکخانه سالنهای سینما، بیرون آمده و نیامده، باید (احتمالا) سیگاری روشن کند و ... بخورد و رگ دستش را بزند!

بخش کمی از حرفها را در سیمرغ فجر، توان پریدن ندارد! نوشتم و برخلاف پیش بینی خوشبینانه آخر یادداشتم (که مربوط به پیش از اعلام جوایز بود) فکر می کنم سال عجیب و غریبی برای فرهنگ این دیار در پیش است...


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط فرشاد مهدی پور در 84/11/3:: 11:18 عصر

چند روزی نتوانستم سری به وبلاگ بزنم... صبحها بیکار بودن و وعصرها هم کارهای صبح را پیگیری کردن،‏نتیجه ای جز این ندارد!

از هفته قبل که یادداشت باز هم خیانت روسیه را برای فردا نوشتم، فرصت کار جدید پیش نیامده، البته دو سه مطلبی بوده که بعضی ها به جرم ضد انقلاب بودنم (!) فعالا آن را چاپ نکرده اند، تا ببینیم خدا چه می خواهد.

در ضمن به نام پدر حاتمی کیا را اگر توانستید، حتما ببیند، با همه گوشه ها و کنایه هایش، بسیار دیدنی و شنیدنی است.

...یا علی.


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر