اخبار روزنامهها و تلویزیون پر است از گزارش قتل و غارت و جنایت؛ اعداد همه بالای 50 و 100 و 200 نفر کشته. لحظاتی که این آمار میرسد، بیتفاوت همدیگر را نگاه میکنیم و فقط لحظهای صبر و تمام. اینکه جنگ قومی بالا گرفته و عراق، باتلاق اشغالگران شده یک حرف است و این بیتفاوتی عمومی یک درد. حواسمان هست با این همه دم زدن از انسان، کجا ماجراییم؟
۱- دوستی اس.ام.اس زده که امروز آرزوهایت را یادداشت کن تا فردا فراموش نکنی که بسیاری از چیزهایی که بهدست آوردهای همان آرزوهایت بوده که خدا برآوردهشان کرده است.
۲- آدمها سرشار از سوتفاهم درباره هم نظر میدهند و درکهای نادرستشان را تعمیم میدهند و به قضاوت مینشینند؛ این سادهترین ارزیابی از برخی کارهای عجیب و غریب است.
۳- وقتهایی که بیقراری امان میبرد، بعضیها راههای عجیب و غریب که همه چیز را از همه فرو میپاشاند، پایان یک آرزوی دراز بوده که دیروز بسیاری، مصروف بهدست آورندش شده و یک درک نادرست، تماماش را متلاشی کرده است.
۴- این است و میباشد و شاید هم چه ترکیبهای کارسازیاند برای از زیر حرف سر راست زدن، در رفتن!
هر کس که در روزهای جشنواره گذرش به سینماها افتاده باشد، احتمال در حسرت دیدن یک فیلم آرامشبخش و سالم مانده و صرفنظر از اینکه سیمرغ بیست و پنجم بر شانه چه فیلم خوشبختی نشسته، باید بر این مرده ...
سید یوسفعلی میرشکاک در همین روزها، یادداشت خواندنیای نوشته که احتمالا کمتر دیدهاید؛ یادداشت سینمای فروبستگی را اینجا میتوانید بخواهید.
غنچه با دل گرفته گفت:/ زندگی/ لب زخنده بستن است/ گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت:/ زندگی شکفتن است/ با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد
تو چه فکر میکنی/ کدام یک درست گفتهاند
من فکر میکنم/ گل به راز زندگی اشاره کرده است/ هر چه باشد اوگل است/ گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
قیصر امینپور/از کتاب به قول پرستو/ نشر زلال/ چاپ اول/ 1375
ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود/ ابرهای خونفشان نینوا، اشکهای حضرت امیر بود
بعد از آن فتوت همیشه سبز، برکت از حجاز و از عراق رفت/ هرچه دانه داشتند سنگ شد، پشت هر بهار، صد کویر بود
بعد مکه و مدینه دام شد، کوفه صرف عیش و نوش شام شد/ آفتاب سربلند سایه سوز، در حصار نیزهها اسیر بود
الامان ز شام، الامان ز شام، الامان ز درد و غربت امام/ شام بی مروت غریبکش، کاش کوفه بهانهگیر بود
هان! هبا شدید، هان! هدر شدید، مردم مدینه، بی پدر شدید/ این صدای غربت مدینه بود، این صدای زخمی بشیر بود
کربلا به اصل خود رسیدن است، هر چه میروم به خود نمیرسم/ چشم تا به هم زدم چه دور شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود
از دفتر عشق علیه السلام/ اثر علیرضا قزوه