• وبلاگ : نگاه مشرقي
  • يادداشت : چه دير بود
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + همسايه بغلي 
    برادر فرشاد رفته گل بچينه !
    + آشنا 
    برادر فرشاد كجايي داداش؟؟
    يا علي مرد....
    + آشنا 

    به نام حضرت دوست اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست؟ اين چه شمعي است كه جان ها همه پروانه اوست؟ از فراق نمي گويم از هجرت هم ، از غمهاي بيشماري كه نبودن تو بهانه جاري شدنشان گشته، از سكوت آينه ها كه پر از بغض در انتظار شكستن بي تابي مي كنند ، نه از اينها نمي گويم از شرمساري آب كه چگونه با عطش لبهاي تو هنوز هم آب است؟!... من از لطافت مهر تو سخن مي گويم كه سخاوتمندانه بر آبي دلها گسترده مي شود!

    التماس دعا يــــــا علــــــي

    سلام اوستاد

    شعرهات شبيه شعرهاي قزوه ست

    تيكه هاي حكمت آميزت هم شبيه هاشمي

    سلام

    چند وقتي است كه ازشما بي اطلاعم

    كم پيدا شده ايد

    نمي خواهد مطلب مرا بخواني حداقل از سلامتي اتان ما را بي اطلاع نگذاريد

    اين روزها چند تا از دوستاي وبلاگي خود را از دست داده ام نمي خواهم ناگهان خبر بدي بشنوم يا اين كه ناگهان خبر مرا بشنويد در حالي كه چهلمم را هم رد كرده اند

    آخ دلم ضعف رفت

    چه عكسي گذاشتين

    روزيست اينکه حادثه کوس بلازده‌ست کوس بلا به معرکه‌ي کربلا زده‌ست
    روزيست اينکه دست ستم ، تيشه جفا بر پاي گلبن چمن مصطفا زده‌ست
    روزيست اينکه بسته تتق آه اهل بيت چتر سياه بر سر آل عبا زده‌ست
    روزيست اينکه خشک شد از تاب تشنگي آن چشمه‌اي که خنده بر آب بقا زده‌ست
    روزيست اينکه کشته‌ي بيداد کربلا زانوي داد در حرم کبريا زده‌ست
    امروز آن عزاست که چرخ کبود پوش بر نيل جامه خاصه پي اين عزا زده‌ست
    امروز ماتمي‌ست که زهرا گشاده موي بر سر زده ز حسرت و واحسرتا زده‌ست
    يعني محرم آمد و روز ندامت است روز ندامت چه ، که روز قيامت است

    روح القدس که پيش لسان فرشته‌هاست از پيروان مرثيه خوانان کربلاست
    اين ماتم بزرگ نگنجد در اين جهان آري در آن جهان دگر تير اين عزاست
    کرده سياه حله نور اين عزاي کيست خيرالنسا که مردمک چشم مصطفاست
    بنگر به نور چشم پيمبر چه مي‌کنند اين چشم کوفيان چه بلا چشم بي‌حياست
    ياقوت تشنگي شکند از چه گشت خشک آن لب که يک ترشح از او چشمه‌ي بقاست
    بلبل اگر ز واقعه کربلا نگفت گل را چه واقعست که پيراهنش قباست
    از پا فتاده است درخت سعادتي کزبوستان دهر چو او گلبني نخاست
    شاخ گلي شکست ز بستان مصطفا کز رنگ و بو فتاد گلستان مصطفا

    اي کوفيان چه شد سخن بيعت حسين و آن نامه‌ها و آرزوي خدمت حسين
    اي قوم بي‌حيا چه شد آن شوق و اشتياق آن جد و هد درطلب حضرت حسين
    از نامه‌هاي شوم شما مسلم عقيل با خويش کرد خوش الم فرقت حسين
    با خود هزار گونه مشقت قرار داد اول يکي جدا شدن از صحبت حسين
    وحشي بافقي