قیمت سکه به بالای 200 هزار تومان رسیده است و دلار هم پایین پای آن سبز خوش رنگ، حاضر به یراق ایستاده است. عدم تعادلی که از رسیدن نفت به بالای 72 دلار، صدای پدیدار شدندش را میشد شنید. ولی تلویزیون ما چند روزی است که خبر بازارهای بورس لندن و واشنگتن را با حرارت نمیدهد و حالا که قیمت طلا بالا رفته، آن را به خریدهای چین و ماچین ربط میدهد؛ آن هم در شرایطی که عالم و آدم میدانند، پیشبینی حمله آمریکا به ایران و اوج گیری جنجالها بر سر برنامه اتمی، علت اصلی این نوسانات بی سابقه در بازارهای مالی دنیاست.
سکوت تلویزیون (و رسانه ملی) خطاست، چرا که بدین وسیله نمیشود صورت مساله را پاک کرد و وقتی همه از اصل ماجرا خبر دارند، این سانسور (یا دروغ) را بهزور به خلق الله خوراند؛ در نتیجه روزی مثل جشن انرژی هسته ای (هفته پیش)، رسانه کارایی اش را برای هم سوسازی افکار عمومی از دست میدهد. روشن است که در وقایع بسیار خطیرتر آینده هم، چنین رسانهای چندان به کار نخواهد آمد...
اگر پاریس را مر کز تحولات فرهنگی – اجتماعی پس از رنسانس فرض کنیم و آمریکا را نمود عملی و محصول وافعی تمدن مدرن غرب، بی تردید اتفاقاتی که در این دو نظام می افتد را باید بسیار با معنا تلقی کرد. در روزهای گذشته شهرهای مختلف فرانسه و ایالات متحده، مملو از مردان و زنان معترضی بود که می خواستند برخی قوانین (عمدتا در حوزه حقوق شهروندی) که تازه وضع شدهاند، اصلاح شوند؛ آشوبهای اروپاییان پرتنش و آمریکاییها آرام و در اولی آن ها موفق به تعلیق قانون شدند و در دومی نه تنها مسولان حرفی نزدهاند، بلکه برخی از حاضران را نیز از محیط کار یا مدرسه شان اخراج کردهاند. بگذریم که این اتفاق از منظر به چالش کشیده شدن پروژه "دولت رفاهی" عصر مدرن بسیار قابل تامل است، اما نکته جالبتر ماجرا اینجاست که هیچ کس در پس این تظاهرات چند میلیونی، بیمی از سقوط نظام حاکم نداشته و ندارد(حالا هر چند روز که به طول انجامد و اعتصابهای گسترده را پدید آورد)؛ ولی فرض کنید اگر واقعه ای مشابه (در ابعادی بسیار کوچک تر)، در همین میدان انقلاب به وقوع بپوندند، نه تنها خارجیها مدام از پایان حکومت سخن خواهند گفت، بلکه بسیاری از داخلیها هم در گوشی و عیان، این حرف را خواهند زد. نمیدانم این چیزها مربوط به آب تهران یا پاریس و لسآنجلس میشود و یا ربطش را در جهت آنتن فکری - عقیدتی هر کدام از آدمها باید پیدا کرد؟
اول از همه آنکه دولت جدید در آخرین روزهای سالی که گذشت، کاری کرد کارستان که در دولت اقدامات خلق الساعه، کمی راجع به آن بحث کرده ام. ماجرای مذاکره با آمریکا و اظهارات عجیب "علی لاریجانی" هم دستمایه یادداشت در برابر شیطان شد. درباره روز دوازده فروردین هم که جز تلویزیون کسی به آن توجه نمی کند (و یک مقطع بسیار تاثیرگذار در شکل گیری جمهوری اسلامی است)، در حاشیه اش می شود حرفهای بسیاری را پیش کشید که هزار راه نرفته، هنوز در پیش روست. و آخر از همه، بحران های موجود در مناطق جنوب و ایده استعماری عرب و عجم را در فرزندان «شیخ خزعل» از جان مردم اهواز چه میخواهند؟ کمی مورد بررسی قرار داده ام... اگر دیدید و نظری داشتید، به دیده منت!
شهر زیر آفتاب داغ، بی حال و وارفته است و همه چیز به رنگ خاک؛ تا اتوبوس چرخی بزند و نزدیک تر برود و چشمانت را بگشایی و از دور سویدای سبزش را ببینی. گنبد زیبایی که می ارزد هر چه جان داری بدهی و بتوانی بازهم به دیدارش بروی.
سلام من به مدینه، به آستان رفیع اش... به مسجد نبوی و به لاله های بقیع اش
سلام من به علی و به حلم و صبر عجیب اش... سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش
"منصور" با سوز می خواند و تو می گویی که چه دانسته ای از رسول (ص) و چه کرده ای برای دینی که او آورده؛ یا خاتم الانبیا، یا امام الرحمه، یا حبیب الله!
الحمدالله الذی استنقذنا بک من الشرک و الظلاله، خدا را شکر که ما به برکت وجود شما از شرک و گمراهی نجات یافتیم... دستمان را بگیرید در این بیراهه دنیا که مگر جز شما، شفیع و یاری هست؟
هم صحبت نانجیب بودن سخت است
در شهر پر از فریب بودن سخت است
آن روز به گوش کوفه می گفت حسن
در خانه خود غریب بدون سخت است
... یا وجیها عندالله، اشفع لنا عندالله