هزاران چشم در سراسر ایران و جهان، مشتاق چشم دوختند به جعبه جادو، تا از هزار توهای دیجیتال لحظه ای را ببینید برای شادمانی، مرهمی بر غمی و شاید هم عبور از منزلی. اما نشد؛ تیم ایران باخت، آن هم در نمایی نزدیک از وضع موجود ما در جهان. یعنی آن هنگام که راه را در ظاهر بر مدار غربیها رفتیم، باختیهایم و میبازیم و خواهیم باخت.
بگذریم که جماعتی (...)، چه ببریم و ببازیم به خیابانها میریزند و شیشه میشکنند و پا میکوبند. همه چیزمان به همه چیزمان میآید و تا نخواهیم دور فرو بسته فعلی را (با اجازه از کارشنانسان محترم ورزشی!) را بشکنیم، همواره چنین خواهد بود... یادمان نرود، اگر هم میبردیم باز هم در صورت مساله تغییری حاصل نمیشد؛ اشکال در ما و نسبت ما با جهان نو است و این را باید تغییر داد.
آدم شگفت زده می شود که چگونه تمام همت برخی صرف آن شده که توجه مردم را ببرند به سمت جام جهانی؛ جالبتر اینکه سر دسته این هیاهوگران هم رسانه ملی است. آنقدر بر طبل خواستهها و توقعات از تیم ملی فوتبال کوبیده شده که اصلا کسی نمیپذیرد که میشود به جام جهانی هم رفت و از گروه خود هم صعود نکرد.
بماند که کدام سیاسیون بر این تنور دمیدهاند و برخی دیگر که بی دلیل و با دلیل، یکی دو ساعت قبل از نمایش بازی ها در بوستانها، برنامه را لغو کرده اند و هزار اما و اگر برای مردم بهوجود آورده اند. اینها اتفاق خوشایندی نیست و باز هم مثل همیشه، پای رسانهها در این بازی خطرناک بیش از بقیه وسط است!
نمیدانم فوتبال از چه سالی به چنین تب عالمگیری مبدل شده است و هر سال که میگذرد دریغ از پارسال! درست مثل این روزها که کلید طلایی تمام اتفاقات روی شاخ این توپ چرخ میزند و همه چیزمان فوتبالی شده است... بستنی، پفک، تلویزیون و سیاست ایرانیها با فوتبال درآمیخته و تا تار و پود وجودمان نفود کرده است؛ عیبی نیست؟! تازگیها هم برخی آن را تفسیر عرفانی میکنند و حرفهایی میزنند که از کله آدم دود بلند میشود.
سالها پیش کاریکاتوری دیده بودم که چند محکوم به اعدام را با طناب بر گردن نشان میداد و ماموران آماده برای اعدام که پاهاشان را روی چهارپایه کوچک زیر پای محکومین گذاشته بودند، اما محکومان بی توجه به چوبه دار، چشم دوخته بودند به پرده آخر سالن که رویش نوشته بود: "WORLD CUP".
دیروز مراسم سخنرانی اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور پیشین در قم بر هم ریخت؛ اتفاقی که در طول سالهای پس ازدوم خرداد با تعرض به برنامههایی که وی در آن حضور داشته - بهار سال گذشته در ایام انتخابات و طبق برخی شایعهها، حتی چند هفته پیش در یک مراسم عمومی- چند باری تکرار شده است.
آنچه دیروز برخی به اشاره از سیمای هاشمی در پخش زنده تلویزیونی دریافتند، واقعه ای بود سخت ناممدوح؛ چرا که اولا در صحن و سرای بانو حضرت معصومه (س) انجام گرفت، ثانیا لبه تیز اتهام درباره بانیان تشنج به سوی هواداران یک جریان روحانی دیگر متوجه شده است، ثالثا حرمت امامزاده با متولی آن است و اگر در قم حرمت روحانیون را نگه ندارند، در جاهای دیگر چه؟
هاشمی در پشت سر، جملات و عبارات تمجیدآمیز بسیاری از امام و رهبر دارد؛ مرد امروز و دیروز نیست و با این وهنها نه تنها از اعتبارش کاسته نمیشود، بلکه بر شانش هم افزوده خواهد شد. نگارنده با حفظ حق تحفظ خود نسبت به او و تایید بخشی از انتقادات موجود، بر این باور است که باید از چنین حرکات ناشایستی به جد احتراز کرد؛ به ویژه در برهه حساس کنونی که ضربه به هاشمی، به عنوان فردی موثر در سیاست خارجی، سایه سردش را بر سر منافع کشورش خواهد گسترانید.
...بزرگ بود و از اهالی امروز... و با تمام افق های باز نسبت داشت... و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید... صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود... و پلکهاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد...