1. محافظهکاری بلای جان آدمی است؛ باید لب فروبست و سکوت کرد و حسادتها و خستها را دید و دم بر نیاورد. سن که زیاد میشود، محافظهکاری مثل خوره از رگ و پی آدم بالا و بالاتر میرود و امان از آن روزی که جایی برای نفس کشیدن و نوشتن نگذارد. امان که باید حرف نزد و سفت چسبید به میز! امان...
2. دوستی زنگ زد و خبر ناگوارای داد. خبری که راه گلو را میبندد و میترسی ویروس واگیرش، خانمان دیگرانی را هم بسوزاند. داستان خوابهای خندهدار، خیالهای خام و خیانتهای دنبالهدار، گویی تمامی ندارد. نمیدانم، پیشتر هم چنین بوده یا ما چون به این سن وسال رسیدهایم، بیشتر درگیرودار این تضادها و تردیدها گرفتار شدهایم. ربنا فغفر ربنا فغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیئاتنا و توفنا مع الابرار...
دوستی اس.ام.اس زده که: خدایا! همت صهیونیسمکشی را بر ما عطا کن...
سرانجام پس از کش و قوسی طولانی، پرونده هستهای ایران به شورای امنیت ارجاع شد؛ تصمیمی که اعضای گروه 1+5 در نشست سه ساعته خود در پاریس گرفتند.پس از ارجاع، یکی دو وزیر خارجه گفتهاند که هنوز باب گفتوگو باز است. اما رو به کجا و چگونه، نامعلوم است.
گویا اختلاف درباره تعلیق غنیسازی، همه چیز را به بنبست کشیده و حالا باید منتظر واکنش سخت ایران – چیزی مثل خروج از ان.پی.تی – بود و متعاقب آن گام لرزان بعدی غربیها؛ غربیهایی که تا حدی شرقیها را هم، همراه خود کردهاند. اتفاقی که با فروکش کردن تب جامجهانی و ناکام ماندن همه تلاشهای پیدا و پنهان، روزهای آتی، فضای سیاسی جهان را بسیار ملتهب خواهد کرد.
این یادداشت اصلا سیاسی نیست، چرا که قصد آن یادآوری مردی است فراتر از زمانه و اعصار. امام موسی صدر دوست داشتنی که کمتر کسی از ما، فرصت دیدارش را داشته است.
این یادداشت اصلا سیاسی نیست، اما دستمایه نگارش آن دیدار محمود احمدی نژاد با معمر قذافی است. رهبر جنجالی و مادام العمر لیبی. همان که امام موسی صدر، پس از دیدار او دیگر دیده نشد. همان که سالی پیشتر همه اسباب و اثاثیه اتمیاش بار کشتی کرد و راهی نوادا و با این اقدام زمینه را برای اتهام زنی غربیها به ایران، مساعدتتر کرد. همان که ...
این یادداشت اصلا سیاسی نیست، ولی تا این لحظه از آن دیدار خبری بیرون نیامده و گویا جز وزیر خارجه ایران،کسی در محل ملاقات نبوده است. حالا چه گفته و شنیده شده...
این یادداشت اصلا سیاسی نیست و نمیخواهد شائبه سیاسی بودن هم داشته باشد، اما مساله امام موسی صدر، مساله همه انسانهاست و ایکاش زودتر گفته آید که در آن دیدار چه گذشته است.
به هر نامی که بخوانیمشان، عنوان اسراییلیها، صهیونیستها، اشغالگران قدس و... فقط قتل و خون و جنایت را به خاطر میآورد. بارها اندیشیدهام که باید خبرهای مربوط به آنها را بدون صفت و لقب آورد تا با تداعی بیطرفی، بر مخاطب تاثیر فزونتری بر جای گذارد، اما وقتی ماشین جنگیشان به راه میافتد و به صغیر و کبیر رحم نمیکند، تردید بازمیگردد که مگر میشود از صهیونیستها گفت و با این صفات ذاتی ننامیدشان؟
از این که بگذریم، گاهی داغ بیتفاوتی برای ما، بدتر و بزرگتر از هر واقعهای است؛ چه بغداد باشد یا غزه، چه کراچی باشد یا کشمیر، واکنشهامان کند و رسمی و وارفته است. یادمان که نرفته؟ در ماجرای توهین به حضرت رسول (ص) هم روزهای فراوانی گذشت تا سلولهای خاکستری مغرمان به کار افتاد و جوششی بهوجود آمد...
عکسهایی را که میبینید، تصاویر اعتراضات مردمی در هند غیر مسلمان و ترکیه لائیک است!