1. محافظهکاری بلای جان آدمی است؛ باید لب فروبست و سکوت کرد و حسادتها و خستها را دید و دم بر نیاورد. سن که زیاد میشود، محافظهکاری مثل خوره از رگ و پی آدم بالا و بالاتر میرود و امان از آن روزی که جایی برای نفس کشیدن و نوشتن نگذارد. امان که باید حرف نزد و سفت چسبید به میز! امان...
2. دوستی زنگ زد و خبر ناگوارای داد. خبری که راه گلو را میبندد و میترسی ویروس واگیرش، خانمان دیگرانی را هم بسوزاند. داستان خوابهای خندهدار، خیالهای خام و خیانتهای دنبالهدار، گویی تمامی ندارد. نمیدانم، پیشتر هم چنین بوده یا ما چون به این سن وسال رسیدهایم، بیشتر درگیرودار این تضادها و تردیدها گرفتار شدهایم. ربنا فغفر ربنا فغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیئاتنا و توفنا مع الابرار...