ز دو دیده خون فشانم ز غم ات شب جدائی... چهکنم که هست اینها گل باغ آشنایی
همه شب نهادهام سر چو سگان بر آستانت... چو رقیب ز در نیاید به بهانه جدایی
به کدام مذهب هستی به کدام ملت هستی... که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند... که برون در چه کردی که درون خانه آیی
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم... و به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر میزدم من که یکی ز در درآمد... که درآ درآ به این که تو هم از آن مایی