شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر/ کنایتی است که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز/ که هر چه برید صبا پریشان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب/ که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل/ قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
سالهاست که «آدمها» میروند و خس و خاشاک بر جا میمانند. چرا که قرار بر این است که از «اولئک المقربون/ ثله من الاولین/ و قلیل من الاخرین» و حالا مردی دیگر از این قلیلان مقرب، از عرش زمین پا بر فرش آسمان نهاده است.
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید...
روزگار تلختر از زهر میشود. روزگار انسانکش و بیرحم و غدار. روزگار چشمدریده. در این وانفسای بیکسی و عصر سلطه هوا و هوس که سودای مریدی و مرادی در حال رنگباختن است، او از زمین رفت و زمین ماند و «ما نیز بر زمین ماندیم.با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش. او رفت تا بار تکلیف ما برگرده عقل واختیارمان بار شود و همان سان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که لنبلونکم حتی نعلم الجاهد منکم و الصابرین.»
هر چه میروم به خود نمیرسم... وای چه زود دیر میشود... ما اسیر میشویم...
***
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/ بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
مدتی است که این مثنویها (یادداشتهای کوتاه گاه و بیگاه) دچار تاخیر شده و این نوشته از باب ادامه کار است و تعطیل نشدن این صفحه. این سه یادداشت در یکماهه گذشته درباره موضوع انتخابات نوشته شده است:
موسوی از موسوی عبور میکند؟/ میرحسین موسوی و دیدگاه های انتزاعی/ بازی برد- برد