سریال "نرگس" را حتما دیدهاید؛ روایت سادهانگارانه یک درام ایرانی. قصدم در اینجا، نقدی بر تکنیک سریال نیست، بلکه نکته آزار دهنده گرایش "نرگس" در رونمایی از دو اعواج نابخردانه جامعه (و تایید نیمبند آن)، دستمایه نوشتن شده است. ماجرای سریال، اکنون که در گره ازدواج دوم شوکت افتاده، اعظم را محق کرده است و شوکت را نابهکار و نامرد، ولی همین چند هفته قبل که اعظم و دیگران هر چه میخواستند (ومیخواهند) دروغ میبافتند و غیبت میکردند، هیچ گناه کبیره و صغیرهای انجام نشده نبود، کک کسی هم نمیگزید، آسمان هم به زمین نمیآمد و اشکالی هم نداشت. دومین مایه تعجب نیز ستارهپرستی خارقالعاده ایرانیهاست که چگونه در شب آخر بازی "پوپک گلدره"، بسیاریشان زانوی غم بغل کرده بودند و نگران. بماند که چهها نشده بود تا این سرانجامی رقم بخورد (این دومی را به ضرورت حفظ برخی حرمتها و بیاعتمادی به برخی خبرها، بگذارید سربسته بماند و خلاص). آفت ستارهها دارد بلای جان همه میشود و کمتر کسی هم سر سوزنی نگران است...