چند روزی است که دانشگاههای تهران شلوغ شده و سلسله ماجراهایی که در هفته گذشته و از داستان انحلال انجمن (سابقا) اسلامی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران آغاز شده و اول این هقته، به دانشگاه امیر کبیر رسیده بود، به هیاهویی مبدل شد که در این روزها، کوی دانشگاه را به آشوب کشیده است؛ تا حدی شبیه حوادث خرداد 82.
بازنشستگی چند استاد، کاریکاتور روزنامه ایران، تعلیق دانشجویان خاطی و... هم به مدد آنهایی آمده که دهها گالن بنزین و کوکتوامولوتوف را در کوی انبار کرده بودند، تا آشوبی چنان اتفاقات سه شنبه شب را شکل دهند. درگیریهای تبریز، ارومیه، مرند و... را هم که به این مجموعه بیافزاییم، معجونی می شوند، هفت رنگ که هر رنگش، می شود هفتاد رنگ...
وقایعی که علت شان امروز دیگر آن چنان مهم نیست و فقط محملی شده برای سر و صدا راه انداختن؛ اما براستی می توان این ها را یک روال عادی توصیف کرد و یا از آن سو افتاد و به سرعت انگشت اشاره را به سوی ان طرف مرزها نشانه رفت؟ بی تردید آن طرفیها، تا بتوانند از آب گل آلود ماهی خواهند گرفت، ولی آن چه شده، بر بستری آماده رخ داده و دستهایی مرموز؛ دستهایی که باید از لبه لمس کردنشان فراتر رفت و دستبند بر آنها نهاد. اولی را همگان اتفاق نظر دارند و دومی را هم چاره ای جز پذیرفتنش نیست؛ امام میگفت: آمریکا، هیچ غلطی نمیتواند بکند... از خارج هیچ ترسی نداشته باشید، از داخل خودمان بترسید از این که با توطئهها شما را از هم جدا کنند.