به نام حضرت دوست اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست؟ اين چه شمعي است كه جان ها همه پروانه اوست؟ از فراق نمي گويم از هجرت هم ، از غمهاي بيشماري كه نبودن تو بهانه جاري شدنشان گشته، از سكوت آينه ها كه پر از بغض در انتظار شكستن بي تابي مي كنند ، نه از اينها نمي گويم از شرمساري آب كه چگونه با عطش لبهاي تو هنوز هم آب است؟!... من از لطافت مهر تو سخن مي گويم كه سخاوتمندانه بر آبي دلها گسترده مي شود!
التماس دعا يــــــا علــــــي
سلام اوستاد
شعرهات شبيه شعرهاي قزوه ست
تيكه هاي حكمت آميزت هم شبيه هاشمي
سلام
چند وقتي است كه ازشما بي اطلاعم
كم پيدا شده ايد
نمي خواهد مطلب مرا بخواني حداقل از سلامتي اتان ما را بي اطلاع نگذاريد
اين روزها چند تا از دوستاي وبلاگي خود را از دست داده ام نمي خواهم ناگهان خبر بدي بشنوم يا اين كه ناگهان خبر مرا بشنويد در حالي كه چهلمم را هم رد كرده اند
آخ دلم ضعف رفت
چه عكسي گذاشتين