• وبلاگ : نگاه مشرقي
  • يادداشت : واهه ها و ناله ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    کفشهايم کو

    چه کسي بود صدا زد : فرشاد !!

    آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ

    بوي هجرت مي آيد

    با لش من پر آواز پر چلچله هاست

    بايد امشب بروم

    من که از باز ترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت کردم حرفي از جنس زمان نشنيدم

    هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود

    کسي از ديدن يک باغچه مجذوب نشد

    هيچ کس زاغچه اي را سر يک مزرعه جدي نگرفت

    بايد امشب بروم

    بايد امشب چمداني که به اندازه پيراهن تنهايي من جا دارد بردارم و به سمتي بروم که درختان اساطيري پيداست

    رو به آن وسعت بي وازه که مرا مي خواند

    يک نفر باز صدا زد :فرشاد !!

    کفشهايم کو

    "سپهري"